فهمی اسپریگنزی از چگونگیِ برآمدنِ اندیشهی باستانگرایی در زمانِ پسامشروطه | ||
جامعهشناسی سیاسی جهان اسلام | ||
دوره 10، شماره 20، فروردین 1401، صفحه 275-304 اصل مقاله (793.97 K) | ||
نوع مقاله: مقاله پژوهشی | ||
شناسه دیجیتال (DOI): 10.22070/iws.2022.15825.2179 | ||
نویسندگان | ||
علی کریمی مله1؛ رضا گرشاسبی* 2؛ محمدتقی قزلسفلی3 | ||
1استاد علوم سیاسی، دانشگاهِ مازندران، بابلسر. | ||
2دانشجوی دکترای علومِ سیاسی، گرایشِ مسائلِ ایران، دانشگاهِ مازندران، بابلسر. | ||
3دانشیارِ علومِ سیاسی، دانشگاهِ مازندران، بابلسر | ||
چکیده | ||
جامعه و سیاستِ ایرانِ زمانِ قاجار بیمار بود و درمانِ آن ناگزیر مینمود؛ ازهمینرو، بسیاری چارهی کار را در پویشی سیاسی و اجتماعیِ ژرف و دگرگونساز میدیدند. پبروِ چنین نگاهی، انقلابِ مشروطه آغاز شد که البته ناکام ماند. از پیِ این شکست، گفتمانی شیرازه بست که «باستانگرایی» نام دارد. برجستهترینِ شالودهریزانِ آن عارفِ قزوینی، میرزاده عشقی، ابراهیمِ پورداود، مشفقِ کاظمی، کاظمزاده ایرانشهر، صادقِ هدایت و محمودِ افشار هستند. آنان در کنشهای اندیشهای و زبانیِ خود بر این گزاره پای فشردند که با گرویدن به آرمانشهرِ باستان میتوان روانی تازه به پیکرهی بیجانِ ایران بخشید و آن را از نو آراست. پیروِ بازنماییهای فراوانِ این گفتار، باستانگرایی در زمانِ پهلوی فراتر از دیگر گفتمانها نشست و معنایی نوین به زیستمندیِ ایرانیان داد. ازآنجاییکه بررسیِ چهارچوبمندِ «چگونگیِ» برآییِ این گفتمان چندان در دستورِ کارِ پژوهشی نهاده نشده است؛ بنابراین، نوشتارِ کنونی میکوشد، با بهرهگیری از الگوی نظریِ اسپریگنز و تکنیکِ «تحلیلِ محتوای کیفی»، به این کاستیِ پژوهشی و پرسش پاسخ دهد که: «گفتمانِ باستانگراییِ پسامشروطه چگونه سربرآورد؟» یافتهها نشان میدهد که این گفتمان برآیندِ کوششهای شناختیِ اندیشمندان است و از دلِ فرآیندهای شناختیِ چندلایه - چون آگاهی یافتن از نابسامانیهای ایران، شناخت ریشهی آنها، جستوجوی آرمانشهر و سنجش و گزینشِ راهکارهای رهاییبخش - سربرآورد. | ||
کلیدواژهها | ||
اسپریگنز؛ باستانگرایی؛ اندیشمندانِ باستانگرا؛ پسامشروطه | ||
مراجع | ||
| ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 694 تعداد دریافت فایل اصل مقاله: 496 |