بررسی تطبیقی نقوش پارچه های صفوی و گورکانی | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
فصلنامه نگره | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مقاله 2، دوره 7، شماره 21، فروردین 1391، صفحه 21-36 اصل مقاله (2.18 M) | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
نوع مقاله: مقاله پژوهشی | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
نویسندگان | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مریم خلیل زاده مقدم* 1؛ ابوالفضل صادق پور فیروزآباد2 | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
1کارشناس ارشد فلسفه هنر ، دانشکده ادبیات فارسی و زبان های خارجی دانشگاه علامه طباطبایی | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
2کارشناس ارشد پژوهش هنر، دانشکده هنر شاهد | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
چکیده | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
پارچهبافی ازجنبه کاربردهای فراوانی که در میان تمامی اقشار جامعه دارد، یکی از پیشروترین و گستردهترین صنایع در بین کشورهای مسلمان، از جمله ایران و هند بهشمار میرود. بههمین دلیل سدههای نهم تا یازدهم هجریقمری - پانزدهم تا هفدهممیلادی از نظر پیشرفت و گسترش هنر پارچهبافی صفوی و گورکانی با اهمیت است. این دو با داشتن ارتباط فرهنگی و هنری در سدههای پیشین، بهویژه در زمان حکومتصفویه، تاثیرات بسیاری در هنرهای مختلف، بهویژه هنر پارچهبافی بر یکدیگر داشتهاند. در اینپژوهش با مطالعه هنر پارچهبافی ایران عهدصفوی، تاثیرگذاری و یا تاثیرپذیری آن با یکی از تمدنهای همعصرش یعنی تمدن مغولی هند(گورکانی)، بهصورت تطبیقی بررسی میگردد. محور اصلی اینپژوهش؛ طرحها و نقشهای بافتهشده در پارچههای صفوی و گورکانی است، بر همین اساس، ابتدا ویژگیها و شیوههای پارچهبافی صفوی و گورکانی بررسی و سپس با دستهبندی طرحها و نقوش بافتهشده بهسه گروه نقوشگیاهی، انسانی، حیوانی و نقوش خطنگاره نمونههای بهدست آمده از پارچههای هر دوره بهصورت تطبیقی مورد مطالعه و بررسی قرار گرفتهاست. | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
کلیدواژهها | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
پارچه؛ صفوی؛ گورکانی؛ بررسی تطبیقی¬نقوش | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
اصل مقاله | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مقدمه از دیرباز میان ایران و دیگر سرزمینهای آسیایی تعامل فرهنگی وجود داشتهاست، بهویژه میان دو تمدن بزرگایران و هند، که این مناسبات فرهنگی بسیار چشمگیر هم بودهاست. این دو تمدن بارها درطول تاریخ سنتهای فرهنگی خود را با هم بهاشتراک گذاشتهاند، و نتیجه آن تعاملی است که پیشینه 3000 ساله یافتهاست. برای نمونه در سدهسوم پیش از میلاد آشوکا امپراطور هند باستان، کاخ خود را بهتقلید از کاخ هخامنشیان ساختهبود. برزویه طبیب در زمان ساسانیان بخشی از فرهنگ ادبی ایران را با ترجمه داستان پنجه تنتتره از سانسکریت بهپهلوی آشنا نمود. ورود و گسترش دین و فرهنگ اسلام نیز در سرزمین هند از راه ایران صورت گرفت و در این مسیر بسیاری از سنتهای فرهنگی ایران، از جمله ادبیات و نگارگری از اینطریق بههند منتقل شد. ولی بدونشک بیشترین تاثیر فرهنگ و هنر ایران در هند بهزمان فرمانروایی پادشاهی گورکانی هند بازمیگردد، تاثیری نه با تهاجم و اجبار، بلکه آگاهانه. تبادلات متقابل هنری و فرهنگی بین دو کشور ایران و هند در دوران صفوی برقرار بود. در این دوره تحتحمایت پادشاهان، هنر در هند شکوفا شد و صنعتگران هندی در زمینههای گوناگون هنری و فرهنگی از ایران پیروی میکردند. این مساله با مهاجرت تعدادی از هنرمندان و صنعتگران ایرانی بههند، درپی حامیان جدید، رونق بیشتری گرفت. در این دوره صحنههای شکار، تصاویر حیوانات، باغهای بهشتی، درختان و پرندگان بر روی منسوجات ایرانی نقش میشد که این نقوش و تصاویر در دربار گورکانیان هند هم رواج یافتهبود. با توجه بهآنچه اشاره شد میتوان نتیجه گرفت، ارتباطات گسترده ایران و هند در سدههای 11- 9 ه.ق، 17- 15 م بر تجارتپارچه و نیز مهاجرت هنرمندان و در نتیجه انتقال رنگ و نقوش پارچهها تاثیر بهسزایی داشته و این روند دوسویه بوده است. سدههای بررسیشده تقریبا دوران اوج دو سلسله بزرگاسلامی، یعنی صفوی و گورکانی است که این دو همسایه بزرگشرقی با سابقه دیرین تمدنی و مشترکات دینی اسلام، به تبادلات عظیم فرهنگی و هنری پرداختهاند. نقوش هم با توجه بهابزار، شیوه و نیز نگاه زیباشناسی و تاثیرات تاریخی، اساطیری، مذهبی و غیره با یکدیگر تفاوت دارند. اهدافی که در این پژوهش مورد نظر می باشد، عبارتند از : 1- شناساندن نقوش و طرحهای پارچههای ایران صفوی و هند گورکانی. 2- مشخص ساختن وجوه اشتراک و افتراق نقوش پارچههای ایران صفوی و هند گورکانی. سؤالاتی که این پژوهش درپی پاسخگویی به آنها است، عبارتند از: 1- آیا طراحی و نقوش پارچههای صفوی و گورکانی از یکدیگر تاثیر پذیرفتهاند؟ 2- چه نوع طرحها و نقوشی در پارچههای صفوی و گورکانی مشترک و کاربرد داشتهاند؟ روشتحقیق این پژوهش بهصورت تحلیلی- توصیفی و روش گردآوری اطلاعات به صورت کتابخانهای است. همینطور از طریق میدانی بهبررسی نمونه پارچههای موجود در کتابخانهها و موزهها پرداخته شدهاست. محدوده تاریخی اینپژوهش مربوط بهپارچههای سدههای 11 - 9 ه.ق ،17 - 15م است و جامعهآماری اینپژوهش شامل بررسی آثار موجود در موزههای ویکتوریا و آلبرت، لندن، ملی ایران، آستان شیخ صفیالدیناردبیلی، منسوجات واشینگتن دیسی، هنرهای زیبای بوستون، انستیتو هنر شیکاگو، متروپولتین نیویورک و بریتانیا است. تعداد نمونه آماری برای پارچههای صفوی و گورکانی در این پژوهش 51 قطعه پارچه میباشدکه از این تعداد 29 قطعه مربوط بهدوره صفوی و 22 قطعه دوم، مربوط بهدوره گورکانی است.
پیشینه و ضرورت پژوهش در مورد پیشینه و مطالعات صورت گرفته در حوزه پارچهبافی ایران صفوی و هند گورکانی، ویژگی و کیفیتهای پارچههای صفوی و گورکانی بهطور جداگانه تحقیقات مختلفی انجام شدهاست. همچنان که در پژوهشی با عنوان «زریبافی در دوره صفویه» [1] پژوهشگر بهویژگی پارچههای زری دورهصفویه و ارتباط هنر نقاشی با نقوش پارچههای زربفت پرداختهاست. در پژوهشی دیگر باعنوان «غیاث نقشبند»[2]به مساله اعزام غیاث نقشبند و پسرانش بهدربار هند و انتقال و تاثیر نقوش پارچهها بر روی منسوجات هند اشاره شدهاست. این مطالب در پژوهشی دیگر باعنوان «نساجی یزد تداوم خلاقیت و ابتکار»[3] نیز ذکر شدهاست. علاوه بر این نویسنده یادآور میشود در عصر صفوی شهرت بافندگان و نقشبندان یزد بهجایی رسید که از آنها برای کار در دستگاههای نساجی هند دعوت بهعمل آمد و از هنر و مهارت آنها در آن کشور استفاده شد. در پژوهش دیگری با عنوان«تاثیر نقوش ایرانی بر هنر قلمکاری هند در دوره صفوی»،[4]محقق بهبررسی نمونههای باقیمانده قلمکاریهای هندی مربوط بهسدههای یازده تا هفده میلادی پرداخته و نتیجه گرفته هنر قلمکارسازی در هند از نظر شیوههای تولید و نقوش تحتتاثیر هنر قلمکارسازی صفویه است. آرتور پوپ، از پیشگامان پژوهشهای هنری در روزگار صفوی است و از پژوهشگران ایرانی نیز استاد جلیل ضیاءپور و دکتر بهشتیپور، نخستین کسانی بودهاند که به بررسیهای ارزشمندی در این زمینه پرداختهاند. اینموضوع در مورد هندوستان نیز صادق است. نکته قابل توجه دیگر درباره پارچههای هند این است که بهدلیل شرایط خاص اقلیمی، از نمونههای تاریخی اینکشور کمتر نمونهای باقیمانده است و اغلب تحقیقات معاصرین نیز معطوف بهتفاوت و تشابه بافتههای کنونی نقاط مختلف اینکشور بهمنظور حفظ آنها است و کمتر نگاه تاریخی بهدوران مورد نظر اینبررسی وجود دارد. در باره ضرورت انجام اینپژوهش دلایلی متقنی وجود دارد ازجمله تعلق بهحوزه تمدنی- فرهنگی مشابه، مشترکات اعتقادیاسلامی، زبان فارسی که در این زمان بهزبان مسلط فرهنگی گورکانیان بدل شدهبود، مهاجرت عمده بسیاری از حکما و هنرمندان ایرانی بههند ازجمله دلایل اوجگیری تبادلات فرهنگی و در نتیجه افزایش شباهتهای هنری ایندو فرهنگ است. ویژگی و شیوههای پارچهبافی صفویه پارچهبافی در ادوار مختلف تحولات بسیاری داشته است، بهویژه در دورانصفوی، که با حمایتهای شاهانصفوی پیشرفت زیادی بهدست آورد، بهطوری که بسیاری از تاریخنگاران و سیاحان، دورانصفوی را عصرطلایی هنر ایران نامیدهاند. دورهصفویه را بیشک میتوان پررونقترین و مهمترین دوران پارچهبافی ایران بهشمار آورد. حمایت بیدریغ پادشاهان صفوی و ایجاد کارگاههای بافندگی شاهی در پایتختهای صفوی و پدیدآوردن مراکز بافندگی جدید و توسعه بازرگانی، بهویژه در زمینهبافتههای گوناگون که ابریشمینههای زربفت[5]مهمترین آنها را تشکیل میدادند، هنربافندگی را در عصرصفویه بهاوجی رسانیدکه در دورهاسلامی نه پیشتر از آن پدید آمدهبود و نه هرگز پس از آن پدیدآمد. بافتههای عصر شاهعباسبزرگ، زیباترین نمونههای ایندوره بهشمار میآیند. طراحان بزرگی همچون غیاثالدین نقشبند، عبدالله و غیره بهاستادی نگارگران زمان، طرحهای پیچیده، نقشهای انسان، حیوان، گل، گیاه، باغ، کوه و دشت را بر پارچه نقش میزدند.(قدیانی، 1384، 146) امروزه کمتر موزه یا مجموعه مهمی در سراسر جهان را میتوان یافت که نمونههایی از بافتههای ایندوره را درمیان گنجینههای خود نداشتهباشد. موزههای متروپولیتن، هنرهای زیبای بُوستون، منسوجات واشنگتن، ویکتوریا و آلبرت، ملی تهران و بسیاری دیگر از موزهها و مجموعههای مشهور جهان، نمونههای بافتههای اینعصر را در خود نگهداری میکنند. در عهدصفوی (1135- 905 ه.ق، 1722- 1499م) هنرنساجی بهگذشته خود بازگشت و نقشپارچهها از نفوذ هنرچینی رهایی یافت. در شیوه بافتنپارچه نیز ابداعاتی صورت گرفت، درکنار بافتن پارچههای پشمی، ابریشمی و حریر، ابداع مخملبافی هم رونق یافت. ازطرفی استفاده از نقش انسان در پارچهها بیشتر مورد توجه هنرمندان قرار گرفت. نقش انسان در پارچههای عهدصفوی گاه نیز برمبنای داستانهایقدیمی است. از اینرو میبینیم که تاثیر نقاشی و نگارگری در طراحی پارچههای این عهد موثر بودهاست.(روح فر، 1380، 40) زندگی پرتجمل شاهانصفوی و شاهزادگان، تقاضا برای پارچههای گرانبها را بیشتر کرد، اینموضوع باعث تحول در هنر بافندگی شد. آخرین پادشاه صفوی، سلطانحسین، زندگی پرتجمل را بهاندازهای دوستداشت، که خود را در میان انواع پارچههای زیبا و زربفت مغروق ساخت.(اتینگهاوزن، 1379، 168) در میان صنایع دوره صفوی، پارچهبافی مهمتر از همه بود، شاهان صفوی بهاین صنعت - هنر علاقه و اهتمام بسیار داشتند، چنانکه شاهاسماعیل (930- 905 ه.ق، 1524- 1499 م)، هنرمندان را بهتولید انواع پارچههای ابریشمی و نخی تشویق میکرد. مراکز صنعتی نوساخت و تجارت با ترکیه، هندوستان و چین را توسعه داد. در زمان شاهتهماسب (983 - 930ه.ق ، 1575- 1524) در قزوین، مکتب هنری خاصی در بافندگی بهوجود آمد که از ویژگیهای طرحهای بهکار رفته در آن نقش ترنج[6]، گل، گیاه و شکار می اشد. در زمان شاهعباس اول سبک تازهای پیشرفت کرد، که شاخصههای آن استفاده از نقوش گلوگلدان بود.(دیماند،1365، 245) بافتههای دورهصفوی را از نظر طرح و نقش میتوان به دو دوره تقسیم کرد: در دوره اول، خواجه غیاثالدین نقشبند سبکی بهوجود آورد که از ویژگیهای آن استفاده از طرحها و نقوش کوچکی بود که هماهنگی خاصی را در سطح پارچه و طرح ایجاد میکردند. شیوه طراحی و نقشبندی غیاثالدین از طرحهای سدهدهم یعنی دوره اول سلطنت صفویان اقتباس شده و خود او موجد دو ابتکار فنی بافت پارچههای چندتایی و مخمل بودهاست. غیاث در ایجاد طرحهای گوناگون و انتقال آن بر روی پارچه مهارتی بهسزا داشت.(روح فر، 1380، 42) در دوره دوم، طرحها و نقوش بافتهها، متاثر از سبکنگارگری مکتب رضا عباسی بود. سبک خاص و ممتاز رضا عباسی که با آثار غیاثالدین تفاوت بسیار داشت، در طرح انواع مخملها استفادهشد. در این شیوه به ای آنکه نقشهای کوچکی رسم شود، تا در یکطرح کلی و حرکتی مشترک با هم رابطه و تناسب پیدا کنند، تصویرهای بزرگی طراحی میشد و نقوش فرعی تنها برای پرکردن فضای خالی بهکار می رفت. با در دسترس قرار گرفتن ابریشم طبیعی، شیوهای نوین در پارچهبافی ایجاد شد، که از یک طرف تکامل طرح اسلیمی[7] و ازطرف دیگر ترقی نقش گلبرگهای طبیعی، در ایجاد این شیوه تاثیر فراوان داشت.(پوپ، 1380، 216) بافتههای صفوی، بهویژه بافته ابریشمی، همواره مورد توجه جهانیان بوده است. این پارچهها نهتنها طرح و نقش بدیع و نوظهور داشتند، بلکه ازنظر تنوعرنگ نیز بینظیر بودند. بسیاری از پارچههای ابریشمی ایندوره بهآثار مکتباصفهان [8] شباهت دارد.(روح فر،1380، 142) درآغاز دورهصفوی، تبریز، کاشان، یزد، اصفهان وغیره از مراکز مهم بافندگی بودند؛ در این شهرها حریرهای زربفت، پارچههای ابریشمی، مخمل و منسوجات خاص دورهصفوی همچون پارچههای جناغیباف نخی[9] ، اطلس [10]، ابریشمینههای گلبرجسته چینی، نیلوفر گل شاهعباسی[11]، زری و مخمل تولید میشد. بافندگان دورهصفوی در ابریشمینههای گلدارخود، طرحهای ظریف و رنگارنگ نیز وارد میکردند و از اینطریق به بافتهای چند تار و پودی یا جناغی، زمینههای طلایی براق بخشیدند.(طالب پور، 1386، 136) مستشرقین و سیاحانی که در دورهصفوی بهایران آمدهاند بهبیان اوضاع سیاسی، اجتماعی و تجاری ایران پرداختهاند ازجمله سیوری در کتاب ایران عهدصفوی چنین مینویسد:«علاوه بر تولید مصنوعات بافتهشده و زربفت و مخملهایی با عالیترین کیفیت، صنعتگران صفوی در گلدوزی و قلمکارسازی نیز بر گذشتگان پیشی گرفتند».(سیوری، 1372، 138) در نخستین پارچههای دورهصفوی منظره باغ، مضمون تصویری بسیار متداولی بود. باغ ایرانی عموما محصور در پشت دیوار یا پرچینی است، و در آن باغها چند نوع درخت سایهافکن که شامل چنار، سرو، توت و غیره وجود داشتهاست. ازجمله نقوش گلهایی که بر روی پارچههای ایرانی میبینیم، نقش گلسرخ، لاله، زنبق و یاسمن است و اغلب گلها دسته کرده نقششده و در واقع برای تزئین پارچه بهکار رفته و بیشتر در میانه برگهای خرما بهصورت مخروطی نقش و بافته شدهاست. از پرندگان بیشتر نقش گنجشک، بلبل و طاووس مشاهده میشود و از حیوانات شیر، اسب و غزال را بر پارچهها نقش میکردهاند.(والگروو، 1374، 162) موضوعات بهکار رفته در طراحی پارچههای عصرصفوی، شامل داستانهای رزمی، بهتصویر کشیدن انسان در مجلس بزم و شکار، امیرزادههای سوار بر اسب با مهترانشان، کاربرد نوشته در تزئین پارچه و استفاده از طرحهای انواع گلها، حیوان و انسان است که البته در میان آنها از نقشمایههای دورانساسانی نیز استفاده شدهاست. همچنین طراحان دورهصفوی در تزئین پارچهها از افسانهها و ادبیات ایران مانند شاهنامه و خمسه نظامی بیشتر الهام گرفتهاند.(بیکر، 1385، 127) ویژگی و شیوههای پارچهبافی گورکانی سلسلهگورکانیان هند با پادشاهی بابر از سال 1526 میلادی آغاز گردید، آنها پادشاهانی ترکتبار و از نوادگان تیموریان بودند که حمایت گستردهای از هنر و فرهنگ دوران خود نمودند. پناه همایون بهدربار ایران و تغییر مشی شاهتهماسب صفوی در حمایت از نگارگری ایرانی مقدر ساخت تا برگی دیگر از کتابآرایی جهاناسلام اینبار در هنر رقم خورد و یکی از اوجهای درخشان نگارگریاسلامی با نظارت نگارگری ایرانی پایهریزی شد. در زمان اکبرشاه، جهانگیر و شاهجهان روابط هنری ایران و هند گسترده بود و پایان حکومت اورنگ زیب نیز همانا بهتوقف هنر مغولی انجامید. طراحان پارچه در اینزمان یا تحت تاثیر مدلهای ایرانی بودند و یا از ایران میآمدند، مثل شفیععباسی[12]که در دوره اورنگ زیب بههند سفر نمود.(Spuhler,1978,198) در نتیجه نگارگری در دوره گورکانی هند تاثیر بهسزایی در طراحی نقوش پارچهها داشتهاست. اکبرشاه که بهدلیل تبعید پدرش همایون بهایران دوران نوجوانی خود را در دربار صفوی گذرانید، پس از رسیدن بهفرمانروایی به توسعه کارگاههای سلطنتی پرداخت و دستگاههای پیچیدهتری را که در ایران رایج بود، برای بافت ابریشم زربفت بههمراه استادان اینفن بههند آورد تا بهعنوان مربی و ناظر، شیوههای جدید را به بافندگان هندی بیاموزند. (Harris,1993,110) اکبرشاه توانست کارگاههای بزرگ درباری را گسترش دهد. او از موقعیت صنایع در دیگر کشورها آگاه بود و از اینرو از آثار استادان شهیر بافندهایرانی نیز برخوردار بود. در کتاب آیین اکبری[13]آمده" که اکبر با غیاثالدین علی نقشبند یزدی، سرآمد استادان نقشپرداز پارچه ایران در دربار شاه عباس، آشنا بوده است". همزمان با حکومت مغولان در شمالهند، اروپائیان بهسواحل هند آمدند و تاجران به زودی دریافتند تجارت شکوفایی از منسوجات قلمکار[14]نخی بین ایران و هند در مسیر جنوبشرقی برقرار است، آنها نیز وارد این عرصه شده و بهاین تجارت سودآور پرداختند. (Gillow and Barnard,1996,12) منسوجات، بهویژه نمونههای فاخر و مجلل نقش مهمی در تصویرکردن شکوه و جلالشاهان سلسلهگورکانی داشته-اند. خیمههای باشکوه یکی از جالبترین موارد استفاده پارچهها بوده است. پارچههای شال با بافت کجراه تهیه میشدند و شیوه نقشاندازی درحین بافت نیز در آنجا بر روی پارچههای مخمل و زری دیدهمی شود. ابوالفضل علامی[15]بهعلاقه وافر اکبرشاه بهانواع منسوجات نیز اشاره کردهاست و اینخود دلیل بر وفور انواع بافتههای ایرانی، اروپایی و غیره در کشور است. در ضمن تمایل وی به منسوجات، باعث جذب هنرمندان بسیاری شد که سبک پیشرفته بافندگی کشور خویش را بهمردم میآموختند. در زمان وی بافت پشم و کرک و ابریشمبافی بهنحوی پیشرفت کرد که کارگاههای سلطنتی آگرا، فاتحپور، احمدآباد و لاهور میتوانست انواع بافتههای دیگر کشورها را تولید کنند. Jain,1989,65) (Dhamija and صنایع پارچهبافی جنوبشرقی هند که مشهورترین منسوجات آن چیت، یعنی پارچههای نخی و نقاشی یا چاپ شده گلکنده بود. اولین نمونههای صادراتی آن بهاروپا شامل تصاویر پیکرههای انسانی اعم از هندی و بعدها اروپایی بود. در دوره سلاطین بزرگ بابری بسیاری از اشکال هنر ایران، از جمله طرحها و نقوش بافتههای دورهصفوی، در هند رواج یافت. منسوجات مغولی زیر نظر دربار بافته میشد و طرحها و نقوش آنها ترکیبی از نقوش ایرانی و هندی بود و تولید پارچههای مخمل با نقشهای گل و گیاهطبیعی رواج داشت. افزون بر شیوههای بافت منقوش، رنگآمیزی پارچه در هند از سابقه طولانی برخوردار بود. پارچهها به دو طریق تزئین میشد: یکی قلمکاری و دیگری رنگرزی و نقاشی که این روش در زمان گورکانیان به منتهای درجه ترقی خود رسید.(دیماند، 1365، 255) مخملهای بافتهشده با پرز تابناک ابریشم و الیافطلا در میان مجللترین تولیدات دستگاههای بافندگی قرار دارد. مخمل بهعنوان کفپوش، پرده، خیمه و دیوارکوب بهکار میرفت. در واقع ایده استفاده ازمخمل بهعنوان کفپوش بر اثر واردات فرشهای ایرانی بههند در طی عصر اورنگ زیب بهوجود آمد. بهترین مخملهای ابریشم نیز متعلق بهفاصله زمانی اکبرشاه تا اورنگ زیب است، چرا که ایندوره، اوج هنر و صنعت مغولان هند بوده است. در زمان اکبرشاه، مخملهای خوشبافت هند قابل مقایسه با بهترین مخملهای کاشان و هرات بود.(همان، 18) در هند زربفتها با ابریشم خام بافته میشده که بیشترین بافتزری در شهر سورات هند انجام میشدهاست. طرح پارچههای زری، بتهدار، شکارگاه و غیره است. در بنارس با طرح بتهجقه در زمینه آبیتیره و الیافطلا و نقرهسازی خاصی تهیه میشد. منسوجات سنتیهندی اغلب ساده و بینقش بود و بهدلیل بهکارگیری شیوههایی همچون ایکات و بندنی دارای نقوش نواری، راهراه، جناغی و خالدار بودند. در دوران مغولان اینها همه تغییر کرده و موضوعات گیاهی و گلها بهسبکی طبیعتگرایانه حاکم شد. در سده 16 م، نقوش ایرانی گلها جایگزین نقوش قدیمی شد. در دوره اکبرشاه گلهای نیمهشکفته، در عصرجهانگیر گلهای کاملا شکوفان و در روزگار شاهجهان شکوفههای کوچک با تاکید بر برگها بهتصویر کشیدهشد.( بلر، 1381، 172) بررسی تطبیقی نقوش پارچه های صفوی و گورکانی بررسی نقشمایههای بهکار رفته در پارچههای صفوی و گورکانی موضوع این بخش است. همانطور که اشارهشد، پارچههای صفوی با نقشمایههایی مانند گل و گیاهان، هندسی، خطنگاره و پیکرههای انسانی و حیوانی، برگرفته از نگارگری نسخههای خطی، طراحی میشدند. پارچههای گورکانی نیز با نقشمایههای گیاهی، هندسی، انسانی و حیوانی تزئین میشدند. از اینرو در این پژوهش، نمونهها در سهگروه، نقشمایههای گیاهی شامل گلها، برگها و درختچهها؛ نقشمایههای انسانی و حیوانی؛ خطنگارهها شامل آیات قرآن، احادیث، ادعیه و اشعار بررسی میشود. کاربرد نقشمایههای گیاهی اینگروه بخش وسیعی از نقوش بهکار رفته در پارچههای صفوی و گورکانی را با تنوعی وسیع بهخود اختصاص میدهد. انواع گلهای لاله، نسترن، نیلوفر، زنبق، بتهجقه[16]و نیز انواع گلهای شاهعباسی که در همین دوران مورداستفاده هنرمندان قرار میگرفت. جنس بیشتر این پارچهها که به سفارش دربار دو دولت مورد اشاره تهیه میشد مخمل و زریابریشمی بود که در انواع پارچههای درباری همچون پردهها، پوشش مقابر و سفره ها استفاده میشد. بررسیتطبیقی در چند جفت پارچه مشابه صفوی و گورکانی انجام شده که تشابهات آنها در نقش بهسادگی قابل تشخیص است. اولین نمونه که در اینجا مورد بررسی قرار میگیرد، جفت بالاپوش[17]ارزشمند باقیمانده از عصرصفوی؛ یکی از مخمل پرزچین با زمینه نخودی و نقوش جوانان بادهنوش متناوب با بوتهای از گل است. زمینه نخودی یا کرم بهوفور بر پارچههای ایران دیده میشود که با رنگهای همخانواده همچون نارنجی و قهوهای و غیره گرمایدلپذیری دارد. بهکارگیری رنگهای همخانواده برای ایجاد مضامین لطیفتر زمینه لازم بود. شیوه طراحی نقش انسان در این بالاپوش، با تاثیر از طراحی در نگارههای مکتب رضاعباسی است و بدینگونه ارتباط بین نقوش پارچههای عصرصفوی با نگارگری را بهوضوح میتوان مشاهده نمود. مهمترین عامل شکلگیری منسوجات صفوی قدرت ترکیب طراحان درخلق آثار منسجم است. طراحان صفوی توانمندی زیادی در ترکیب نقش انسان با دیگر نقوش داشتهاند.(تصویر1)
تصویر 1 - جفت بالاپوش باقیمانده از عصرصفوی، ماخذ:فریه، 1374، 167 نمونه دیگری از پارچههای دورهصفوی در این گروه، بالاپوشی مخملی است که در موزهای در روسیه قرار دارد و نبرد با اژدها را بهتصویر کشیدهاست. این بالاپوش اطلس منقوش بهنبرد اسکندر و اژدها بر زمینه آبیروشن بهرنگ سبزچمنی و آبیخاکستری اجرا شدهاست. اینپارچه در روسیه بهنام داماسک قزلباشی مشهور است و احتمالا بهعنوان هدیهای از سوی سفیر ایران بهتزار ایوان ایروانوویچ(اواخر سده 16م) اهدا شدهاست.(تصویر 2)
تصویر 2 - مخمل با الیاف فلزی و تصویر نبرد اسکندر و اژدها، موزه مسکو، ماخذ: Bloom and Blair,1997,369 نمونه مشابه بالاپوش گورکانی، متعلق بهعصر سلطنت جهانگیر است که بر آن نقوش با بخیههای ظریف هنرمندان گجرانی از ابریشم سوزندوزی شدهاست. رنگهای ملایم و همخانواده آن تاثیرهنر ایرانی را نشان میدهد اما طبیعت، گیاه و حیوان اجرای بسیار واقعگرایی دارند که مختص هندیها است. بر آن هیچ تصویری از انسان که نقش اصلی در دو نمونه ایرانی فوقالذکر بود، دیده نمیشود. حاشیهای از گلها و اسلیمی بر لبه آن سوزندوزی شدهاست. طراحی آن بهویژه صحنه شکار آهو توسط پلنگ و لکلکها ایرانی است. این بالاپوش بهموزه ویکتوریا و آلبرت لندن تعلق دارد.(غروی، 1385، 168) (تصویر 3)
تصویر 3 - بالاپوش شکار، عهد جهانگیر مغول 1627- 1605م، اطلس سوزندوزی شده با ابریشم، موزه ویکتوریا و آلبرت، لندن با مشاهده نقوش بهکار رفته در دو نمونه مورد اشاره، بهخوبی تاثیر نقوش پارچههای صفوی بر بافتههای گورکانی دیده میشود. سراسر این لباستشریفاتی، پوشیده از نقوش گیاهی و حیوانی است. این دو نمونه، شباهتهای قابل توجهی نسبت بهیکدیگر دارند. از دیگر نقوشی که کاربرد آن در همههنرها در دورانصفوی بهاوج شکوفایی و تکامل رسیده؛ نقش اسلیمی است. اسلیمی، نوعی روش تزئینی سطح یا زمینه در هنرهای کاربردی و سنتی است که در آن از شکل غنچه، گل، شاخ و برگ گیاهان استفاده میشود. اشکال گیاهی مانند خرما، انگور و انار بر اثر قوه تخیل و ابتکار هنرمندان دورههای مختلف تغییر یافته، بهاشکال انتزاعی تبدیل شدهاند. یکی از نمونه پارچههای صفوی که در آن از نقشاسلیمی استفاده شده، پارچهای از جنس ابریشم و متعلق بهسده یازدهم ه.ق- هفدهم م است. نقش اینپارچه بهصورت قابهایی است، که درون آنها بنداسلیمیهایی بهصورت قرینه در کنار هم قرار گرفتهاند. رنگهای مورد استفاده در آن کرم، سبز و غیره است.(تصویر 4)
تصویر 4 - پارچه دورهصفوی با نقش اسلیمی، ماخذ: Bunt,1963, 34 نقشهای اسلیمی با توجه بهتاثیر فرهنگها و تداوم طبیعتگرایی هنر گورکانی، در پارچههای بافتهشده گورکانی نیز دیده میشود. نمونهای در اینمورد، پارچهای متعلق بهعصر شاهجهان میباشد که جنس اینپارچه از پشم و کرک بر ابریشم است. زمینه این پارچه بهرنگ قرمز لاکی و نقش آن نیز طرح مشبکی است که در هر واحد، نقوش گل شاه عباسی و گلهای دیگر در بین اسلیمیها قرار گرفتهاند. البته اسلیمی بهکار رفته در نمونه پارچهصفوی شکلی طبیعتگرایانهتر داشته و در نمونه پارچه گورکانی اسلیمی، حالتی انتزاعی دارد. دیگر رنگهای بهکار رفته در این پارچه، کرم، سبز چمنی، زرد و اُکر است.
تصویر 5 - پارچه با نقش گلهای شاهعباسی و اسلیمی، عصر شاهجهان، سده 1658- 1628م، ماخذ Purdon,1996,17 کاربرد گل شاهعباسی همجوار برگها، در مخملی ابریشمی متعلق بهاصفهان اواخر سدهیازدهم ه.ق- هفدهم م دیده میشود. این پارچه که زمینهای کرم رنگ و نقش طرحمشبکی دارد، در هر واحد آن چهار برگ، دو غنچه، دو گل چارپر قرمز رنگ با پیچکهایی بهیکدیگر وصل شده و درون آنها گلهای شاهعباسی قرار دارند. دیگر رنگهای مورد استفاده در این پارچه، قرمز، نارنجی، سبز، سیاه متمایل بهسرمهای است. طرح و نقش اینپارچه در تزئین پوشش یکی از پیکرههای موجود در نقاشی بهجا مانده از محمد زمان، نقاش دوران صفوی، نیز دیده میشود. اینپارچه، در مجموعه دیوید در کپنهاک دانمارک نگهداری میشود. در نمونه مشابه آن(تصویر 5) گل شاهعباسی در بین اسلیمی تکرار شده و همراه با گلهای دیگر، زمینه را پر کرده است. البته گل شاهعباسی در نمونه پارچهصفوی، طبیعتگرایانهتر میباشد. در اینجا نیز بهخوبی تاثیر نقوشگیاهی شامل گل شاهعباسی و یا اسلیمی در پارچههای دورهصفوی بر تزئینات پارچههای گورکانی قابل ملاحظه است.کاربرد گل شاهعباسی از تزئینات گیاهی در میان نقوش پارچههای صفوی بسیار بهچشم میخورد.(تصویر 6)
تصویر 6 - مخمل ابریشمی، سده 11 ه.ق - 17 م، اصفهان، ماخذ: Bunt,1963, 47
کاربرد نقشمایههای انسانیوحیوانی این گروه نقشمایهها شامل مناظر داستانهای رزمی و بزمی ایران مانند شاهنامه و آثار نظامی، تصاویر بزرگان ایرانی در حال شکار یا مجلس بزم و طرب، تصویر شکارگران با ابزار آلات مربوط بهشکار، یا حیوانات درنده درحال جدال میباشد. لباسهای غالب افراد در اینگونه تصاویر، از انواع لباسهای فاخر و مخصوص درباریان است. از اواخر سدهنهم ه.ق -پانزدهم م تمایل زیادی بهجنبه تصویری و نقش ونگار پیکره دیده میشود.(طالب پور، 1386، 135) از جمله نمونههای بهدستآمده از اینگروه، پارچهای مخمل با نخهای فلزی متعلق به سده 10 ه.ق - 16 م است، که در مجموعه مکی نگهداری میشود. طرح اینتصویر حالتی مشبک دارد و داخل قابها تصویر دو فرد در کنار درخت دیده میشود. درحالتی که یکی از آنها دارای جامهای فاخر با کلاهی بهسبک قزلباشها و پرندهای(قوش) است که روی دست او نشسته و دیگری در کسوت ملازم آن فرد است. در این نمونه تصویر یک قوشباز یا کسی که شاهین شکار میکند، نشان داده شدهاست. نوع پوشش و حالات این دو فرد برگرفته از نگارههای دورانصفوی است که در میان قابها با نقشهای پیچان گل و بوتهای تزئین شدهاست.(تصویر 7)
تصویر 7 - مخمل ابریشمی با نقش برجسته قوشباز و گل ششپر، سده دهم ه.ق، موزه منسوجات واشینگتن، دی سی، شماره 219/ 3 از دیگر نمونههایی که بهخوبی میتوان تاثیر هنر نگارگری را بر نقوش پارچهها مشاهده کرد، پارچهای ابریشمی متعلق بهمیانه سده10 ه.ق - 16 م است. نقوش بر روی پارچه قلابدوزی شده و طرح آن مجلس بزمی باشکوه را نشان میدهد. در مرکز تصویر، باغی باشکوه با درختان بیشمار، حوض و جوی آب طراحی شده، که در بخش بالای آن فردی نشسته بر روی تخت، همراه با ملازمان در اطراف تخت دیده میشوند. همچنین در بخش پایین نیز افراد دیگری مشغول بزم و شادی هستند. در حاشیه بزرگ آن، تصویر فرشتههای بسیاری در حالی که آنها نیز مشغول شادی و سرورند، بافته شدهاند. نوع پوشش افراد با لباسهای فاخر و کلاههای قزلباش، همچنین ترکیب کلی این اثر، بسیار شبیه بهنگارههای دوران صفوی است. نقش سیمرغ و اژدها در قسمت لچکی مرکز پارچه و دیگر جانوران اسطورهای که در حاشیه کوچک بافته شدهاند، این فرضیه را بهذهن متبادر میکند که شاید اقتباسی از داستانهای شاهنامه باشد. تشابه عناصر و اشکال بافتهشده در این پارچه، در نگارهای از دیوان میرعلیشیر نوایی با امضای میرسیدعلی، متعلق بهنیمه سده 10 ه.ق- 16م تبریز دیده میشود.(کنبای، 1387، 57) (تصویر 8)
تصویر 8 - مجلس بزم بر یک پارچه ابریشمی، سده 10 ه.ق - 16م، تبریز، ماخذ: Bunt,1963, 47 در نمونه مشابه در پارچه گورکانی، تاثیر پارچهبافی صفوی بر پارچههای گورکانی قابل مشاهدهاست، در اینجا تاثیر نگارگری بر پارچههای تصویری گورکانی هند نیز بهوضوح قابل تشخیص است. پارچه نخی قلمکار با طرحترنج در مرکز که دورتادور آن انسانهایی در حال بزم در باغی باشکوه با درختان بسیار هستند. بر بالای ترنج پادشاه نشسته و اطرافش مردان و زنانی در حال بزم دیده میشوند و در پایین نیز، صحنه شکار وجود دارد. در سراسر این پارچه نقوشگیاهی و درخت پراکنده شده و حیواناتی نظیر فیل، اسب و آهو قابل مشاهده است. موضوع و نیز طراحی در این پارچه گرتهبرداری از پارچههای عصرصفوی بوده، آنگونه که این موضوع بزم، انسانها در خدمت پادشاه و در حال شادی و نواختن آلات موسیقی، نوع ترکیببندی همه گویای تاثیر نقوش بهکار رفته در عصرصفوی بر نمونههای گورکانی است. نمونههایی از اینطراحی بر پارچهها در عصرصفوی گویای ارتباط نگارگری و نقوش اجرا شده بر پارچهها میباشد. رنگهای بهکار رفته در این پارچه قرمز، زرد، سبز وغیره است. در تصاویر منقوش با پیکرههای هند، تقارن و توالی در تکرار دیده نمیشود. وضعیت روایی و اهمیت آنها، مکان و فضای لازم برای هر پیکره را تعیین کردهاست. در مجموع ترکیببندی عناصر از قوانین خاصی پیروی نمیکنند و برخلاف نقوش ایرانی، در موضوعات روایی سعیشده تا حداقل در حاشیهها از تکرار و تقارن استفادهشود.(تصویر 9)
تصویر 9 - مجلس بزم بهتاثیر از نمونههای صفوی، در یک پارچه قلمکار هندی، گَلکنده، 1625 م، ماخذ: Chisti, 2000,22 کاربرد تزئینات خطنگاره (خوشنویسی) تزئین پارچهها و نوشته با استفاده از خطوطنسخ، نستعلیق و ثلث، از روشهای تزئینی است که در دوران صفویه متداول شد. نوشتهها بیشتر در تزئین روپوش قبرها، پرده و یا پوشش مکانهای مقدس بهکار میرفت. نوشتهها اغلب بهصورت قرینه طراحی میشدند؛ گاهی آیات قرآنی، ادعیه، احادیث و اشعار و بعضا نام بافنده نیز در پارچه بافته میشد.(طالب پور، 1386، 134) اولین نمونه از این گروه، پارچهای زری با کتیبه متعلق به سده 11 ه.ق -17 م، از اصفهان است که برای پوشش قبر استفاده میشد و اکنون در موزه ملی ایران نگهداری میشود. زمینه این پارچهطلایی رنگ و با نقش ترنجهای متقاطع تزئین شده است. داخل ترنجها بهصورت تکراری آیات 1 تا 3 سوره نصر(پی نوشت) بهخط نستعلیق بافته شدهاست. در دورهصفوی معمولاروی پارچههایی که در مقابر یا در مراسم مذهبی استفاده میشد،آیات قرآن و دعا کتابت میشد.(همان، 54) (تصویر 10)
تصویر 10 - روکش قبر کتیبهدار، پارچه زری، سده 11 ه.ق - 17 م، اصفهان، موزه ملی ایران نمونه دیگری از پارچههای صفوی با نقش خوشنویسی و گیاهان، از جنس زری بافت یزد متعلق به سده 11 ه.ق -17 م، در موزه ملی ایران نگهداری میشود. این پارچه نیز در پوشش قبر کاربرد داشته و بر حاشیه آن دعای صلوات بر چهارده معصوم، بهخط ثلث جلی بافته شده و متن این پارچه با طرح محراب تزئین شدهاست. بالای طرح محراب درون یکترنج کوچک کلمه الله با خط کوفی معقلی و درون کلمه سوره الفاتحه نوشته شدهاست. زمینه پارچه، دارای نقوش گل و بوته بوده و درون گلهای شاهعباسی، نام بافنده آن یعنی غیاث نقشبند بهخط کوفی بافته شدهاست.(روح فر،1380، 60-59)(تصویر 11)
تصویر 11- پارچه زربفت، پوشش قبر متعلق بهآستان شیخ صفیالدین اردبیلی، سده 11 ه.ق، شماره موزه 3314 پیش از اینگفته شد که در کنار نگارش و کتابت آیات و ادعیهالهی بر روی پارچههای صفوی، پارچههایی هم وجود دارند که روی آنها اشعاری از کتب ادبی ایرانی همچون شاهنامه و خمسه نظامی نقششده که بیشتر بهسبک نقاشی مکتباصفهان است. یکی از نمونهها، پارچه ابریشمی دولا متعلق بهسده دهم ه.ق - شانزدهم م است. بافت آن ساده و نقش آن تکرار متناوب سهنقش یوسف و زلیخا، شیرین و خسرو و لیلی و مجنون است که درون قابهایی جا گرفتهاند. در میان این قاب ها، کتیبههایی بهخط نستعلیق نوشتهشده که مضمون آنها چنین است«آرام بخواب، از دوستی ما اخبار میمونی برخواهد خواست». در نگارش اشعار ادبی در منسوجات صفوی، از مضامین عاشقانه و عارفانه نگارهها و نسخههای خطی مکتب اصفهان بسیار استفادهشده و ارتباط نزدیک طراحان پارچه و نگارگران دورانصفوی باعث نمود چنین آثار زیبایی گردیدهاست.(بیکر، 1385، 128)(تصویر 12) اما برخلاف حکومتصفوی از نمونه پارچههای گورکانی، متاسفانه پارچهای با نقوش و کاربرد خط با مضمون ادعیه، احادیث، شعر و ادبیات بهدست نیامدهاست، البته اینموضوع، وجود پارچههایی با کتیبههای ادبی در حکومت گورکانی را رد نمیکند. بهنظر میرسد استفاده از خوشنویسی در پارچهها، مواردی خاص بوده و بههمین دلیل شاید بتوان گفت پارچههایی با چنین نقوش، نسبت به پارچههایی با نقوش گیاهی از تنوع کمتری برخوردارند.
تصویر 12 - ابریشم دولا، اواخر سده 10 ه.ق، موزه بریتانیا نتیجه پادشاهان گورکانی هند، ایران را وطن دوم خود میدانستند و انس عمیقی با زبان و فرهنگ و هنر ایرانی احساس میکردند. در نتیجه با اتکاء به بنمایههای هنر ایرانی و پیوند آن با هنر اصیل بومی هند بهحمایت گستردهای از فرهنگ و هنر در سرزمین هند دستزدند. ضعف و سستی صفویه در حمایت از هنرمندان و توجه دربار هند بههنرمندان ایرانی، سیلی از هنرمندان و متخصصان ایرانی ازجمله نگارگران را بهدربار گورکانی روانه کرد. در نتیجه واسطهگری و تاثیر نگارگری صفوی بر هنرهای گورکانی هند، بهویژه نگارگری و پارچهبافی، موجب شد در منسوجات صفویه و گورکانی نقوش تصویری مشترکی را مشاهده نماییم. در پاسخ به سئوالات مطرح شده در مقدمه این پژوهش، در مورد تاثیرپذیری طراحی و نقوش پارچههای صفوی و گورکانی از یکدیگر، چنانکه اشارهشد عواملی از جمله: 1- وجود راههای تجاری و صادرات و واردات پارچه 2- مهاجرت هنرمندان 3- اشتراک زبان، فرهنگ، دین وغیره، بیشترین تاثیر و تاثرات را در نقوش پارچههای صفوی و گورکانی داشتهاست. همچنین در بررسی نوع طرحها و نقوشی که در پارچههای صفوی و گورکانی بهطور مشترک کاربرد داشته، میتوان گفت نقشطبیعت مهمترین نقش در پارچههای هند بوده و انسان و طبیعت رو بهتجرید والاترین نقش را در طرحهای ایرانی آنزمان داشتهاند. تاثیرپذیری از نقوش برگرفته از طبیعت در بافتههای صفوی بسیار مورد استفاده بوده و تنوع فراوانی دارد. بسیاری از این نقوش از جمله گلهای چندپر، نقشهای اسلیمی و گلهای شاهعباسی و شیوه پیچش و گسترش آنها در طرح، که در سدههای پیشین در هنرهای دستی ایران ابداع و اجرا میشد، در این دوران گسترش یافته و بر بافتهها و پارچههای گورکانی نیز تاثیر گذاشتهاست. استفاده از مضامین انسانی و حیوانی در بافتهها و نوع ارتباط طراحان پارچه و نقاشان دربار صفوی، باعث گسترش اینگونه نقوش در پارچهبافی صفوی گردید و در نتیجه با تاثیر نگارگریصفوی بر نگارگری گورکانیان، بازتاب و تاثیر نگارگری بر طراحی پارچههای تصویری گورکانی بهوضوح قابل ملاحظه است. همچنین کاربرد خط و خطنگارهها با مضامینآیات قرآنی، ادعیه و احادیث در پوشش مکانهای مقدس نیز در حکومتهای صفوی مورد استفاده قرار گرفته، و دارای جایگاهی خاص میباشد. کاربرد خطوطی همچون ثلث و نسخ در نگارشآیات و عبارات قرآنی و استفاده از اینگونه بافتهها در قالب روپوش قبر و پرده، رویکرد مذهبی حاکمان صفوی بهمضامین مذهبی را نشان میدهد، که این خطنگارهها در پارچههای گورکانی مشاهده نمیشود.
جدول 1 – مقایسه تطبیقی نقوش پارچههای ایران صفوی و هند گورکانی
جدول 2 - مقایسه تطبیقی وجوهاشتراک و افتراق در پارچههای ایرانصفوی و هند گورکانی
* تعداد علامتستاره نمایانگر میزان اهمیت و کاربری در پارچهبافی صفوی و گورکانی است. [1] - روح فر، زهره نشریه کتابماههنر، بهمن واسفند 1387 [2]- ذکاء، یحیی، غیاث نقشبند، نشریه هنر و مردم، ش1، آبان 1341 [3]- شایستهفر، مهناز، نشریه کتابماههنر، آبان 1388 [4]- طالبپور، فریده، نشریه هنرهایزیبا، بررسی تاثیر نقوشایرانی بر هنر قلمکاری هند در دورهصفوی، پاییز 1388
[5] - پارچهای که در آن رشتههای طلا بهکار برده باشند.(احتشامی، 1390 ، 87) [6] - از طرحهای قراردادی هنرهای تزئینی ایران، آن چهارگوشه پیچ وخمداری است که در وسط آن برگهایی طراحی شدهباشد.(همان، 41) [7] - نوعی روشتزئینی سطح یا زمینه در هنرهای کاربردی و سنتی است که در آن از شکل غنچه، گل، شاخ و برگ گیاهان استفاده میشود.(احتشامی،29،1390) [8] - درمکتب اصفهان باغ ها وگل ها بسیارزیباتر وپرشکوه تر شدند و افراد در نگارگری لباس فاخر ومجلل داشتند. در این دوره تعداد افراد در نگارگری کاهش یافت. تک چهره ها افزایش یافتند. لباس ها بسیار دقیق تر طراحی شدند .(پاکباز، 82،1385) [9] - درپارچه جناغی نخ های تار یا پود از روی دو عدد ویا بیشتر از روی یکدیگر میگذرند. نقاطی که هریک از آنها از زیر نخ دیگر رد می شود ، ردیف به ردیف برای اینکه به صورت خطوط مورب نمایان شود، با دیگر متوازن می شود. ( برند، 45، 1383) [10] - نام قسمتی از پارچه که از ابریشم بافته می شود.پرنیان ،دیبا.(دلاواله ،1122، 1380) [11] - نوعی گل برجسته که در پارچه های ابریشمی به کار می رود.(احتشامی، 67،190) [12] - شفیع ، عباس بن رضا عباسی ، نقاش معروف دوره شاه عباس دوم .(معین ،906،1362) [13] - بزرگترین دستاورد ادبی ماندگار ابوالفضل کتاب اکبرنامه است که تاریخنگاری رسمی حکمرانی اکبر شاه میباشد که در سهجلد تحریر شده وجلد سوم آن بهنام آیین اکبری شناخته میشود. [14] - نوعی از نقوش رنگارنگ،که بهوسیله ُمهر یا قالب ایجاد میشود.(احتشامی،124،190) [15] - ابوالفضل بنمبارک، معروف به ابوالفضل علامی یاابوالفضل دکنیادیب، تاریخنگارو منشی اول و معتمد اکبرشاه، بزرگترین پادشاه گورکانی هند بود. [16] - نوعی گل که روی پارچههای ترمه وقلمکار پدیدآرند.(احتشامی،79،190) [17] - جامهای نسبتا بلندی که روی لباسهای دیگر پوشند.( دلاواله، 1380، 116) | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مراجع | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
منابع وماخذ اتینگهاوزن، ریچارد، یارشاطر، احسان، اوجهای درخشان هنر ایران، مترجمان هرمز عبداللهی، رویین پاکباز، انتشارات آگاه، تهران،1379. احتشامی، خسرو، تعریفنگاری واژههای هنری و صناعتی در متون عصرصفوی، انتشارات سوره مهر، تهران، 1390. برند، باربارا، هنر اسلامی، ترجمه مهناز شایستهفر، انتشارات موسسه مطالعات هنراسلامی، تهران، 1383. بلر، شیلا و جاناتان بلوم، هنر و معماریاسلامی، ترجمه اردشیر اشراقی، سروش، تهران، 1381. پاتریشیا، بیکر، منسوجاتاسلامی، ترجمه مهناز شایستهفر، انتشارات موسسه مطالعات هنراسلامی، تهران، 1385. پاکباز، روئین، نقاشی ایران از دیرباز تا امروز، انتشارات زرین و سیمین، تهران،1385. پرهام، سیروس، دستبافتهای عشایری و روستایی فارس، انتشارات امیرکبیر، تهران، 1364. پوپ، آرتور، شاهکارهای هنر ایران، ترجمه پرویز ناتل خانلری، انتشارات علمی و فرهنگی، تهران، 1380. پورپیرار، ناصر، هنر ایران، نشر کارنگ، تهران، 1374. دلاواله، پیترو، سفرنامه، ترجمه محمود بهفروزی، نشر قطره، تهران، 1380. دیماند، س.م، راهنمای صنایعدستی، ترجمه عبدا... فریاد، انتشارات علمی و فرهنگی، تهران، 1365. روح فر، زهره، نگاهی بر پارچهبافی دوران اسلامی، انتشارات سمت،1380، تهران، 1380. سیوری، راجر، ایران عهدصفوی، ترجمه کامبیز عزیزی، نشرسحر، تهران، 1362. شریفزاده، عبدالمجید، تاریخ نگارگری در ایران، انتشارات حوزه هنری، تهران، 1375. طالبپور، فریده، تاریخ پارچهنساجی در ایران، دانشگاه الزهراء، تهران، 1386. عناویان، رحیم، ترمههای سلطنتی ایران و کشمیر، انتشارات فرهنگستان هنر، تهران، 1386. غروی، مهدی، جادوی رنگ (مقدمهای بر روابط هنری ایران و هند)، انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، تهران، 1385. فریه، ر.دبلیو، هنرهای ایران، ترجمه پرویز مرزبان، فرزان، تهران، 1374. قدیانی، عباس، تاریخ، فرهنگ و تمدن ایران در دوره صفویه، نشر فرهنگ مکتوب، تهران، 1384. کنبای، شیلا، عصرطلایی هنر ایران، ترجمه حسن افشار، نشر مرکز، تهران، 1387. والگروو، داول، نساجی هنرهای ایران، زیر نظر دبلیو فریه، ترجمه پرویز مرزبان، نشر پژوهش روز فرزان، تهران، 1374. ولش، آنتونی، شاه عباس و هنرهای اصفهان، انتشارات فرهنگستان هنر، تهران، 1385. شیرازی، عادل، پارچه و پارچهبافی در دوران اسلامی، دانشنامه جهان اسلام، جلد 5، انتشارات بنیاد دایره المعارف اسلامی، تهران،1379. معین، محمد، فرهنگ فارسی، جلدپنجم، انتشارات امیرکبیر، چاپ بیستم، تهران، 1381.
Bloom,Jonathan and Blair, Sheila ,Islamic Arts, Phaidon, London,1997 .
Bunt, Cyril G.E, Persian fabrics, London, 1963.
Chishti, Rta Kapur and Rahul, Jain Handcrafted Indian Textiles, Roli Books, 2000.
Dhamjia,Jasleen and Jain,jyotindra, Handwoven Fabrics of India,Ahmed Abed, Grantha,corporation,1989.
Gillow John and Barnard,Nicholas, Traditional Indian Textiles, Thames and Hudson, London,1996.
Hariss,Jennifer, 5000 years of textiles, British Museum, London,1993.
Khalili, Nasser, Islamic Art and Culture , London,2008.
Nicholas Purdon, Carpet and Textile Patterns , London,1966.
Spuhler,Fridrich, Islamic carpets and textiles in the keir collection, Farber and faber limited, London,1987.
| |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 22,517 تعداد دریافت فایل اصل مقاله: 15,189 |